پرهامپرهام، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

شیرین کاری های پرهام

معرفی اتاق بابا و کپی زدن از روی نامه ترفیع بابا

یک روز تو محل کار من بودیم و من با کامپیوتر مشغول بودم و تو روی میز من داشتی برای خودت مطالبی را می نوشتی. چون کاری به کارم نداشتی من نیز زیاد کنجکاو نبودم تا ببینم چکار داری می کنی. بعد از تمام شدن نوشته هایت و هنگامی که ازم چسب خواستی تا آنها را بر روی در بزنی، به نوشته هایت نگاه کردم و کلی خندیدم چون نامه بخش مبنی بر فعالیتهای این جانب به هیات ممیزه را از روی میز برداشته و عین آن را نوشته بودی و اضافه بر آن بر روی یک برگه، اتاقم را معرفی کرده بودی (به نحوه نوشتن کلمه اتاق نگاه کن، صدادارش کرده ای). بهت چسب دادم و تو آنها را پشت در زدی که در حال حاضر نیز موجود می باشند و هر کدام از همکاران وقتی اتاق من می آیند و آنها را می بینند کلی می خند...
29 مرداد 1392

پرهام داخل حباب

روز جمعه 25 مرداد ماه، تو داخل حباب سوار شدی. بچه های خیلی زیادی انجا بودند که همراه با والدینشان در حال تماشای رفتار سایر بچه های داخل حباب بودند. تو وقتی داخل حباب بودی دست و پا می زدی و حباب را داخل آب حرکت می دادی. من کنار ایستاده بودم و عکس العمل سایرین را می دیدم که ازت تعریف می کردند و می گفتند این بچه چقدر قشنگ حباب را تکان می دهد آخه سایر بچه ها هیچ کاری نمی تونستند بکنند و خیلی ارام درون حباب می نشستند ولی تو اصلا یک جا نمی ایستادی. وقتی امدی بیرون اولین جمله ای که بهم گفتی این بود که بابا آیا حرکاتم را دیدی، و ادامه دادی که اینها همش مهارت بود و با این حرفت دوباره باعث خنده بابا شدی. الهی بابا فدات بشه که همش با حرفهای شیرینت غم و...
27 مرداد 1392
1